پسرایرونی

پسرایرونی

حرف دل یه پسرعاشق ایرونی
پسرایرونی

پسرایرونی

حرف دل یه پسرعاشق ایرونی

دوستت دارم

 

روی تخته سیاه چشمان من نوشتی دوستت دارم

وجمله تو روی تخته سیاه جان گرفت

و به پرستش رسید

و پرستش اوج یافت و به اشک تبدیل شد...

و اشک جاری شد و تو چون

توان دیدن اشکم را نداشتی صورت ات را برگرداندی

من در این فکرم که گناه تو نیست که از من دوری...

آخر اهورایی را با آدم زمینی چه کار؟

عادت توست که دست نیافتنی باشی و دور از دسترس

چرا که همیشه چیزهای قیمتی نیازمند مراقبتند...

با دست گرم ات اشک هایم را پاک می کنی...

و نمی دانی که با حرارت دست ات حتی می توانی دریای پر تلاطم وجودم را تبخیر کنی...

وهمچنان نمی دانی که چقدر از عشق لبریزم...

و نمی دانی که بی تو هیچ هم نیستم...

حتی هیچ !!!

نظرات 3 + ارسال نظر
ماریا پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 ق.ظ http://bahar-sabz.mihanblog.com

سلام مهربون نه اینطور نیست فقط یک سوال بودهمین
توهرجور دوستداری بنویس امدنت وحضور سبز وگرمت باعث شادی من است بستت بسیار زیبابود
خیلی خوشم اومد

ثریا (قشنگ ترین دقایق در کنار هم...) پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:17 ب.ظ http://soraya90.blogsky.com




عالم برای مرد یک قلب است و قلب برای زن عالمی است


عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااالی بود
خدا کنه همه لذت دوست داشتنو بچشن

ماریا یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ب.ظ http://bahar-sabz.mihanblog.com

سلام عمادجان میلاد با سعادت امام هشتم مبارک سبز باشی وسربلند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد