پسرایرونی

پسرایرونی

حرف دل یه پسرعاشق ایرونی
پسرایرونی

پسرایرونی

حرف دل یه پسرعاشق ایرونی

خدا چرا دیگه مثل همیشه کمکم نمی کنی...

خدا چرا دیگه مثل همیشه کمکم نمی کنی

چرا چند وقتیه باهام قهری اخه مگه عماد چیکارکرده

چرا دیگه مثل قدیم وقتی شبا می خوابم نمی تونم بیام تو آسمون تا خود صبح باهات حرف بزنم

چرا دیگه به حرفام گوش نمیدی

کمکم کن خداجونم

دارم کم میارم

دیگه تحمل ندارم

چقدر صبرکنم

آره درسته من از اون بنده های صالحت نیستم

ولی مگه بنده های خوبت همش باید دعاکنن

چقدردعاکنم....تاکی خدا

نه من فراموش نکردم...مگه می تونم فراموش کنم

توی ذهنم ملکه شده اون همه نعمتا

اون همه خوبیا

آره یادمه وقتی که 4 ساله بودم ساعت 3 شب چطور افتادم توی چاه آب خونه خاله همه فکرکردن من مردم

ولی با فرشته هات کمکم کردی

خدا همه این چیزهارو یادمه

تموم کارهایی که دقیقه 90 درست می شد

این بارم کمکم کن خداجونم

به همین ماه مبارک رمضان هرچی بگی قبوله...

نظرات 4 + ارسال نظر
ماریا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:26 ب.ظ http://bahar-sabz.mihanblog.com

خدا همین نزدیکی ست
چشمهایت را ببند و گرمی مهربان دستانش را روی دست هایت احساس کن
خدا همین دوربر منتظر یک قدم از توست تا در آغوشت بگیرد
آغوشت را بازکن خدا منتظرت است

سپیده شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:38 ب.ظ

خدا بزرگه همیشه بهت کمک میکنه نگران نباش
حتما می بینه که نیاز به کمک داری و بموقع مید سراغت زمانی که انتظارش رو نداری

باران یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ

سلام عمادجان
اتفاقی به وبت سرزدم قشنگ بود
فکرکنم خیلی وقته اژ نکردی
چندوقت ی بار اژ میکنی؟

گلسا شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:01 ب.ظ http://golsa19.persianblog.ir

همه ی ما ادما تنهاییم ولی چرا باورش نداریم
دوست داشتی سر بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد