پسرایرونی

پسرایرونی

حرف دل یه پسرعاشق ایرونی
پسرایرونی

پسرایرونی

حرف دل یه پسرعاشق ایرونی

ﻧﺒﻮﺩﻧﺶ ﺩﺭﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﭼﻨﺎﻥ ﺗﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ...

ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ...

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ

ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪﻭﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ...

ﺍﻣﺎﻓﺎﺟﻌﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﻮ

ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺁﻏﺎﺯﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺍﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﻣﯿﺮﺩ !

ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ

ﻭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺶ ﺩﺭﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ

ﭼﻨﺎﻥ ﺗﻪ ﻧﺸﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﮐﻪ ﺗﻮﻣﯽ ﻣﯿﺮﯼ،

ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﯼ ....

در آغوش یه غریبه...

شاید یه روزی...

یه جایی...

من و تو خیلی دور از هم ...

در آغوش یه غریبه سخت به یاد هم باشیم...

نفسهایت...




آرام تر بگو دوستت دارم هایت را
بیا نزدیک تر
می خواهم
صدای
گرم نفسهایت
دیوانه ام کند....

این روزها حالم خوب است

خوب ِ خوب!

نه نشانی از دلتنگی نه روزنی از سیاهی

نوشتنم را بهانه ای نیست

جز گفتن این که "من"

بعد از "تو"

به هیچ "او"یی

اجازه "ما"شدن نداده ام.....