بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
سلام عماد وبلاگت خیلی عسلیه من که خسته نشدم اگه دوست داشتی همدیگرو لینک کنیم فقط لینک کردی بهم خبر بده لینکت کنم
دوستت دارم(نگین)!!
عجب. . . خیلی باحالی
این شعر عجب خاطره ای بود برام.یاد اون روز افتادم.یادش بخیر چقدر دروغ شنیدم
امیدوارم خاطره بدی نباشه آلما. . .
کمتر کسی رو دیدم که با این شعر خاگره نداشته باشه ...
امیدوارم خدا دوباره اون روزایِ خوبُ بهم بر گردونه چون فقط دستِ خودشه ... :(
اگه دوست داشتی به بلاگم سر بزن ، خوشحال می شم