پسرایرونی

پسرایرونی

حرف دل یه پسرعاشق ایرونی
پسرایرونی

پسرایرونی

حرف دل یه پسرعاشق ایرونی

همین...

سلام امروز ساعت 9 صبح رفتم دانشگاه قرار بود تا  3 کلاس باشم 2 ساعت آخر امتحان ریاضی داشتیم همه بچه ها خودشونو آماده کرده بودن که همرو از روی دست هم کپی کنن تا یکی از هم کلاسام (بهنوش) وقتی ازم خواهش میکرد که واسش برسونم منم گفتم باشه

اخه ریاضیم خوبه همه استرس داشتن هی میومدن هی میرفتن آخرش یکی از بچه ها گفت استاد نمیاد ....

منم اومدم خونه تا اینکه یکی از دوستام واسم نظر گذاشته بود همین حالا خوندمش که خیلی خیلی خیلی ناراحت شدم ...همین