پسرایرونی

پسرایرونی

حرف دل یه پسرعاشق ایرونی
پسرایرونی

پسرایرونی

حرف دل یه پسرعاشق ایرونی

هیچ کس نیست...

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!


نظرات 10 + ارسال نظر
مرجان سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:03 ب.ظ http://marjaniii.blogsky.com

ممنون که به وبلاگم سر زدی عماد جان مرسی چشمات زیبا میبینن .
وبلاگ خودت که خیلی نازه هم مطلبت محشره و هم عکسات من که خیلی خوشم اومد .
موفق باشی دوست خوبم

ارغوان شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ق.ظ http://arqavan.blogsky.com/

سلام
از مطالب و عکسای خوبی استفاده میکنی
خوشحال میشم به وب منم سر بزنی

ارغوان شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:41 ب.ظ http://arqavan.blogsky.com/

لینک شدی اقا عماد
امیدوارم دوستای خوب وبلاگی برای هم باشیممممممممممم

T مثل تبسم زیبای خدا یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:54 ب.ظ http://www.mahsa-tanha.mihanblog.com

خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا،
زمانی که هراس مرگ میدزدد سکوتت را،
یکی مثل نسیم دشت می گوید :
کنارت هستم ای تنها...


[گل]

مریم پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:09 ب.ظ http://ghasam.blogsky.com

دوست داشتم کسی از تنهایی هایم بپرسد ولی هیچکس تنهایی من را ندید.

T مثل تبسم زیبای خدا پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ب.ظ http://www.mahsa-tanha.mihanblog.com

قربان شما

ارغوان جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 ب.ظ http://arqavan.blogsky.com/

مرسی بابت لینک
اره شادی دقت نکرده باشم و ندیده باشم لینکمو

به روز نمیکنی وبلاگتو اقا عماد

T مثل تبسم زیبای خدا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:35 ق.ظ http://www.mahsa-tanha.mihanblog.com

خیلی قشنگ بود مرسی داداش

T مثل تبسم زیبای خدا پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ب.ظ http://www.mahsa-tanha.mihanblog.com

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
.
.
.
با شعری زیبا به روز هستم
و منتظر حضور سر سبز شما
[گل]

T مثل تبسم زیبای خدا یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 ب.ظ http://www.mahsa-tanha.mihanblog.com

هرکسی گمشده ای دارد،
و خدا گمشده ای داشت.

هرکسی دوتاست،

و خدا یکی بود.

و یکی چگونه می توانست باشد؟

هرکسی به اندازه ای که احساسش می کنند، هست،

و خدا کسی که احساسش کند، نداشت.

.
.
.
با مطلبی جدید به روز هستم
[گل]
.
.
.
کجایی دادا ؟ چند وقته نیستی! آپ هم که نمی کنی دیگه !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد