می دونم می دونم برنمی گردی
قول میدم وقتی که نیستی عکستو بغل نگیرم
قول میدم روزی هزار بار واسه ی اشکات نمیرم
قول میدم وقتی که نیستی پای عشق تو نسوزم
قول میدم در انتظارت چشمام رو به در ندوزم
می دونی که خیلی خستم ، می دونی دلم گرفته
می دونی دوریت عذابه ، می دونی گریم گرفته
می دونم برنمی گردی ، می دونم رفتی که رفتی
دروغ بود هر چی می گفتی ، میدونم
همیشه تو مهربونی واسه این قلب شکسته
واسه این حس غریبم که فقط دل به تو بسته
بیا برگرد تا که قلبم تو رو از خونه نرونده
دیگه از آخر قصه حتی یک لحظه نمونده
حالا که عاشق یکی دیگه شدی
تو انتظار جاده ها نشسته ام نشسته ام
ببین از این فاصله ها چه خسته ام چه خسته ام
ای روح خوب شاخه ها ای عطر خوب لحظه ها
به نبض سرخ قلب تو وابسته ام وابسته ام
به اعتبار بودنت به عادت شنیدنت
گل می ده قاب پنجره وقتی می خوام ببینمت
آه ای طلیعه ی بهار تو این خزون روزگار
برای شعر زندگیم واژه بیار واژه بیار
من به فتح اسم تو وابسته ام وابسته ام
از بند این همه غرور گسسته ام گسسته ام
برای اولین کلام تو بهترین بهانه ای
به خاطرت سکوتمو شکسته ام شکسته ام
زلال آب روشنم تو بهت سرداب زمین
پر از نیاز گفتنم بیا ببین بیا ببین
تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادته
نبودنت فاجعه بودنت امنیته
تو از کدوم سرزمین تو از کدوم هوایی
که از قبیله ی من یه آسمون جدایی
اهل هر کجا که باشی قاصد شکفتنی
توی بهت و دغدغه ناجی قلب منی
پاکی آبی یا ابر نه خدایا شبنمی
قد آغوش منی نه زیادی نه کمی
منو با خودت ببر ای تو تکیه گاه من
خوبه مثل تن تو با تو همسفر شدن
منو با خودت ببر من به رفتن قانعم
خواستنی هر چی که هست تو بخوای من قانعم
ای بوی تو گرفته تن پوش کهنه ی من
چه خوبه با تو رفتن رفتن همیشه رفتن
چه خوبه مثل سایه همسفر تو بودن
هم قدم جاده ها تن به سفر سپردن
چی می شد شعر سفر بیت آخری نداشت
عمر کوچ من و تو دم واپسی نداشت
آخر شعر سفر آخر عمر منه
لحظه ی مردن من لحظه ی رسیدنه
زخمی تر از همیشه از درد دل سپردن
سرخورده بودم از عشق در انتظار مردن
با قامتی شکسته از کوله بار غربت
در جستجوی مرهم راهی شدم زیارت
رفتم برای گریه رفتم برای فریاد
مرهم مراد من بود کعبه تو رو به من داد
ای از خدا رسیده ای که تمام عشقی
در جسم خالی من روح کلام عشقی
ای که همه شفایی در عین بی ریایی
پیش تو مثل کاهم تو مثل کهربایی
هر ذره از دلم را با حوصله زدی بند
این چینی شکسته از تو گرفته پیوند
ای تکیه گاه گریه ای هم صدای فریاد
ای اسم تازهء من کعبه تو رو به من داد
من زورقی شکسته م اما هنوز طلایی
طوفان حریف من نیست وقتی تو ناخدایی
بالاتر از شفایی از هر چه بد رهایی
ای شکل تازه ی عشق تو هدیه ی خدایی
با تو نفس کشیدن یعنی غزل شنیدن
رفتن به اوج قصه بی بال و پر پریدن
ای تکیه گاه گریه ای هم صدای فریاد
ای اسم تازهء من کعبه تو رو به من داد
نه میشه باورت کنم
نه میشه از تو رد بشم.نه میشه خوب من بشی
نه میشه با تو بد بشم.نه دل دارم که بشکنی.نه جون دارم فدات کنم.نه پای موندن منی.نه میتونم رهات کنم.نه میتونه تو خلوتش
دلم صدا کنه تو رو.نه میتونم بگم بمون.نه میتونم بگم برو.کجا برم که عطر تو .نپیچه توی لحظه هام.قصمو از کجا بگم.که پا نگیری تو صدام.چه جوری از تو بگذرم.تویی که معنی منی.تویی که از بدی اگر تیشه به ریشه میزنی
نه ساده ای نه خط خطی.نه دشمنی نه هم نفس.نه با تو جای موندنه. نه مونده راه پیش و پس
نه میتونه تو خلوتش.دلم صدام کنه تو رو
نه میتونم بگم بمون
نه میتونم بگم برو
کجا برم که عطر تو
نپیچه توی لحظه هام
قصمو از کجا بگم
که پا نگیری تو صدام.نه میشه باورت کنم.نه میشه از تو رد بشم.نه میشه خوب من بشی.نه میشه با تو بد بشم.نه دل دارم که بشکنی
نه جون دارم فدات کنم
نه پای موندن منی.نه میتونم رهات کنم.نمیشه با تو باشمو
اسیر دست غم نشم.فقط میخوام با خواستنت.تا هست هم از تو کم نشم
منو عاشقونه بشناس
منو از دوباره بشناس
منو با دلی که جز تو چاره اى نداره بشناس
منو پر کن از بهونه تازه کن مثل جوونه رد کن از این همه بن بست کوچه هاى عاشقونه
من به تو دل داده بودم قلب تو پناه من بود تو ندونستی عزیزم عشق تو گناه من بود منو نشناختی هنوزم من گل باغ تو بودم
منو از شاخه شکستی من که غمخوار تو بودم منو پر کن از بهونه تازه کن مثل جوونه رد کن از این همه بن بست کوچه های عاشقونه منو با گلایه بد کن اشک جشمامو رفع کن
منو از مدار شوم این شب همیشه رد کن
ای طراوت بهاری عطش همیشه جارى
واسه من عین نیازه هرچه داری و ندارى
من به تو دل داده بودم قلب تو پناه من بود تو ندونستی عزیزم عشق تو گناه من بود منو نشناختی هنوزم من گل باغ تو بودم
منو از شاخه شکستی من که غمخوار تو بودم منو پر کن از بهونه تازه کن مثل جوونه رد کن از این همه بن بست کوچه های عاشقونه