-
نقاشی عشق...
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 11:15
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 11:18
-
وتو...
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 11:20
و تو تو که از من فرسنگ ها دوری، تو که دلم برایت بی تابی می کند، تو که تمام لحظه هایم را ربوده ای، تو که با یادت اشک هایم بی اختیار گونه هایم را لمس می کند، تو که برای من و من برای تو از هم گذشتیم، دیگر تاب دوری ندارم، بی تو لحظه لحظه این زندگی برایم پوچ و بی معناست، به تو می اندیشم و آرزویت را در دل دارم .
-
وفایعنی..........
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 12:44
برو زیبا بروتنها میان نامه هایت می نوشتی زندگی زیباست و من هم زندگی را در تو می دیدم برو استاد خوبی ها به من درس وفا دادی خیالی نیست درد بی تو بودن را تحمل بهترین راه است و من هم خوب فهمیدم وفا یعنی خداحافظ.
-
چه زود از یاد بردی
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 11:55
چه زود از یاد بردی چه زود از خاطرت رفت که من به یادت زنده بودم که عشق را برایت معنا دادم چه زود فراموش کردی دلم را بخاطر تو از یاد برده بودم وای بر تو که چه زود از یاد بردی قلبم را به اجبار به نامت کرده بودم و وای بر من که چه زود فراموش شدم نمی دانم خاطرت هست یا که آنرا نیز فراموش کردی که من تنها با صدای تو آرام بودم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 13:18
-
باورش سخت است
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 12:38
باورش سخت است روزگارانی فرا خواهد رسید که اشک دیگر قدرتی نخواهد داشت ان روزها دیگر روزنه امیدی نخواهد بود در دلها مهری نخواهد ماند ... جز حزن و پیری دیگر چیزی نخواهد بود مگر نه اینکه حاصل یکرنگی جز این است؟ دیگر روزی نخواهد بود که غنچه ای به باد تو در دلم بروید ان غنچه های عشق ،نشکفته خشکید ! روزی میرسد که تقویم من...
-
قصه آدما
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 11:59
قصه آدما قصه عجیبی است : بسیاری از ما آدما کسی رو دوست داریم که از ما فرار می کنه و از کسی که به ما عشق می ورزه دوری می کنیم قصه عجیبی است : بسیاری از ما آدما برای کسی که نمی بینیم گریه می کنیم ولی کسی را که می بینیم به گریه می اندازیم قصه عجیبی است : بسیاری از ما آدما عاشق اونایی هستیم که هیچ احساسی نسبت به ما ندارند...
-
ای عشق تو کیستی
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 11:55
از همه پرسیدن عشق چیست....؟؟؟؟ از کودکی پرسیدن عشق چیست ؟ گفت........بازی از نوجوانی پرسیدن عشق چیست؟ گفت....... کینه. ازجوانی پرسیدن عشق چیست ؟ گفت ......... پول وثروت. از پیری پرسیدن عشق چیست؟ گفت............ عمر ازگل پرسیدن عشق چیست ؟ گفت .......از من خوشبوتر. از پروانه پرسیدن عشق چیست ؟گفت.......... از من زیباتر ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 11:21
-
آدمک
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 11:16
آدمک آخر دنیاست بخند.. آدمک مرگ همین جاست بخند... آن خدایی که بزرگش خواندی ... به خدا مثل تو تنهاست بخند ... دست خطی که تو را عاشق کرد ... شوخی کاغذی ماست بخند... فکر کن درد تو ارزشمند است.. فکر کن گریه چه زیباست بخند... صبح فردا به شبت نیست که نیست... تازه انگاه که فرداست بخند... راستی آنچه که یادت دادیم ... پر زدن...
-
ای کاش همیشه در قصه ها زندگی می کردیم .
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 11:13
ای کاش همیشه در قصه ها زندگی می کردیم . ای کاش زندگی ما در قصه ای شیرین و زیبا خلاصه می شد.قصه ای که در آن غم و غصه و کینه راه نداشت . قصه ای که در آن غم و جدایی نبود قصه ای که فقط مهر و عاطفه و لبخند وجود داشت و همراش شادی و نشاط بود .ای کاش زندگی ما هم مانند همان قصه مادر بزرگ با یکی بود یکی نبود آغاز می شد و در زیر...
-
زندگی
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 11:08
زندگی رسم خوشایندی است.. زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ.. پرشی دارد اندازه ی عشق..
-
بی تو
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 19:47
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی...
-
دیگه از همه بریدم
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 19:18
دیگه از همه بریدم ، حال قلبم زار زاره آرزوهامو فروختم ، مسیرم سمت مزاره جاده غریب اشکام ، چراغ قرمز نداره دعا کن بمیره چشمام ، تا دیگه هرگز نباره حلقه هاى انتظارم ، حالا از همه جدا شد به چه سختى عشقو کاشتم ، با یه باد اونم فدا شد گل اعتماد و له کرد ، دست هر کسى سپردم خواب کشتن منو دید ، دل هر کیو که بردم چى بگم...
-
خدا می تواند.
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 19:09
وقتی احساس میکنی قابل دوست داشتن نیستی وقتی احساس بی لیاقتی و نا پاکی می کنی وقتی احساس می کنی کسی نمی تواند دردهای تو را التیام ببخشد به یاد داشته باش دوست عزیز من خدا می تواند.
-
اغاز می شوم
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 19:02
آغاز می شوم زلال و تازه بی تردید بکر آری پر می شوم میان شعله های داغ و بی رحم فراغ اما ققنوسوار دگرباره جوانه خواهم زد...
-
سخنان عاشقانه
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 18:39
گلم هر وقت روزگار با ما نبود و ما را از هم جدا کرد گریه نکن. وقتی که غروب شد به یاد من دلت نگیره . چون من طاقت دل تنگی و گریه تو را ندارم .می دونم حتما روزگار پیش ما شرمنده میشه . پس گلم تا اون روز ازت می خواهم که صبور باشی ازت می خوام سنگ دل نشی به یاد من باشی شاید با دیدن دوباره هم قلبامون مثل گذشته عاشق عاشق بشه...
-
گنجشک با خدا قهر بود
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 11:34
گنجشک با خدا قهر بود … روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد… و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،...
-
عشق
جمعه 15 مردادماه سال 1389 12:34
هر روز بیشتر از روز پیش دوستت دارم عشقت برای من قیمتی ست و خودت از همه ی داشته ها و نداشته هایم باارزشتری هر ثانیه دلتنگی من برای توست هر ترانه ی عاشقانه ایی که می شنوم تو در آن خلاصه ایی همه ی اندیشه هایم از توست و هر روز بیش تر از پیش عاشقتم عزیزم
-
دل نوشته
جمعه 15 مردادماه سال 1389 12:30
یه روز بری سفر، بری ز پیشم بی خبر اسیر رویاها میشم،دوباره باز تنها می شم به شب میگم پیشم بمونه،به باد میگم تا صبح بخونه بخونه از دیار یاری،چرا میری تنهام میذاری؟ اگه فراموشم کنی،ترک آغوشم کنی پرنده دریا میشم ،تو چنگ موج رها می شم به دل میگم خاموش بمونه،میرم که هرکسی بدونه می رم به سوی اون دیاری که توش منو تنها نذاری...
-
دوستت
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 19:52
دارم ولی هرگز این راز بزرگ بر زبان نمی آورم ، دوستت دارم ولی نگاهم را به چشمانت نمی افکنم ، با شنیدن صدایت قلبم به طپش می افتد ولی هرگز نهیب جوان خود را آشکار نمی کنم ، هر شب در خواب صدای محبت آمیزی را می شنوم ولی هرگز خوابم را به کسی نمی گویم ، در آتش تو می سوزم ولی هرگز تقاضای خود را بروز نمی دهم ، روزها می گذرد و...
-
دیدارم بیا هر شب...
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 19:50
دیدارم بیا هر شب...در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند ، دلم تنگ است... بیا ای روشن...ای روشن تر از لبخند...شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها ، دلم تنگ است... بیا بنگر چه غمگین و غریبانه ، در این دیوان سرپوشیده و این تالاب مالامال ، دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها... واین نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی......
-
تنهایی
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 19:48
روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم ...... تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست تنهای را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست تنهایی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست تنهایی را دوست دارم چون در خلوت و تنهاییم در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشکهایم را نمی بیند
-
تا قیامت
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 19:41
تا قیامت من میگم بهم نگاه کن تو میگی که جون فدا کن من میگم چشمات قشنگه تو میگی دنیا دو رنگه من میگم دلم اسیره تو میگی که خیلی دیره من میگم چشمات و واکن تو میگی من و رها کن من میگم قلبم رو نشکن تو میگی من می شکنم من ؟ من میگم دلم رو بردی تو میگی به من سپردی ؟ من میگم دلم شکسته است تو میگی خوب میشه خسته است من میگم بمون...
-
زنم یا نزنم...!تو بگـــو
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 19:37
زنم یا نزنم...!تو بگـــو رفتن،همه اونایی که موندن اما کاش میرفتن، همه اونایی که رفتن اما کاش میموندن. چاقو، رگ، وسوسه ی زدن... همه کارایی که کردم و نباید می کردم،همه کارایی که نکردم و باید می کردم،همه کارایی که کردن و نباید می کردن، همه کارایی که نکردن و باید می کردن. چاقو،رگ،وسوسه ی زدن...گذشته:غمگین، حال: بی معنی،...
-
تبلیغات پسرایرونی
شنبه 26 تیرماه سال 1389 19:24
-
اگه تو از پیشم
شنبه 26 تیرماه سال 1389 19:11
اگه تو از پیشم بری سر به بیابون می ذارم هر چی گل شقایقه رو خک مجنون می ذارم اگه تو از پیشم بری من خودم و گم می کنم به عمر تو رو شرمنده حرفای مردم می کنم اگه تو از پیشم بری دل رو به دریا می زنم غرور خورشید و با برف آرزوها می شکنم اگه تو از پیشم بری کار من آوارگیه خلاصه شو واست بگم که آخر زندگیه اگه بری شکایت تو رو به...
-
بدترین شکل دلتنگی
شنبه 26 تیرماه سال 1389 19:07
هروقت از کسی جدا شدی بهش بگو برای همیشه خداحافظ هرچند با این کار قلب او را میشکنی واو را نارحت میکنی ولی از انتظارنجاتش میدهی سیب می افته فقط به خاطره تو چون تو تنها جاذبه ی زمین هستی بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست...
-
عشق یعنی...
شنبه 26 تیرماه سال 1389 18:58
عشق بیداد من باختن یعنی لحظه عشق جان سرزمین یعنی یعنی زندگی پاک من عشق لیلی و قمار مجنون در عشق یعنی ... شدن ساختن عشق دل شاد ی یعنی کلبه وامق و یعنی عذرا عشق شدن من عشق فردای یعنی کودک مسجد یعنی الاقصی عشق من عشق آمیختن افروختن یعنی به هم عشق سوختن چشمهای یکجا یعنی کردن پر ز و غم دردهای گریه خون/ درد بیشمار عشق من...